به یاد آور .....
و آن دم که تنها برگ زرد درخت عشقمان هم به بهانه ی پاییز خود را رهایی بخشد:
به یاد آور مرا که چون بادی وزیدم در میان بیشه زار ها و کوهساران
و وقتی تو را چیدم از گلستان تا با هم سفر کنیم پژ مردی .
به یاد آور که من همیشه به دنبال آب روان بودم و تو چشم انتظار باران.
به یاد آور رقص گل سرخ و باد را در اوج آسمان وقتی که خورشید
مبهوت مانده بود و آسمان تحسین می کرد و زمین افسوس می خورد.
و بدان که باد تا ابد سرگردان از کویی به کوی دیگر خواهد رفت
با گل سرخ خشکیده ای در آغوشش .
baz ham chon hamsihe
behtar az ein nemsihe
سلام
ممنون از اینکه سرزدی!