صبحدم ،قاصدکی، آرام آرام، بر روی گونه ام نشست.

گرفتمش، بوی تو را میداد.

و مدام نجوا می کرد:دوستت دارم، دوستت دارم ،صدا صدای تو بود.

بوسه هایت را به دست قاصدک می سپاری؟

نظرات 1 + ارسال نظر
فر هاد دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام دوست عزیز روح لطیف وبزرگی داری
از راه دوری امده بودم مهربانی را هدیه اوردم
و... مو فق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد